رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

رایان عشق بابامامان

واکسن یک سالگی

واکسن یک سالگیت روباشش روز تاخیر زدی  اینجامپل یه مردمنتظربابایی هستی بیاددنبالمون بریم واکسن بزنی یکم حوصلت سر رفت داری فوتبال بازی میکنی تابابایی بیاد ووقتی رسیدیم بهداشت اول طبق معمول قدووزنت کرد بهد نوبت واکسنت شدالکل رومالیدبه پات غش کردی ازگریه بقیه اش که دیگه قابل پیش بینیه چه کردی   ...
26 مهر 1392

تولدت مبارک

بعداز اومدن ازمشهدبرات یه تولدخانوادگی گرفتیم عزیزم تولدت مبارک اینم از تم زنبوری اینم کیک زنبوری عاشق این هدیت شدی بهش میگی گگ گگ (وازطرف دایجون مهرشادبود) ...
26 مهر 1392

تولدت مبارک

ده مهرتولدت بود من وبابایی اول تصمیم داشتیم برات جشن بزرگی بگیریم ولی موکولش کردیم وقتی کمی بزرگترشدی وتصمیم گرفتیم هزینه ای که میخوایم برای جشنت بگیریم بریم مسافرت وچه سفری بهتر ازمشهدمقدس عزیز دلم اولین سفرت به مشهدبود دقیقا ساعت 12:30 ظهر10مهرمن شما وبابایی توحیاطحرم بودیم واین عالیییییی بودانشالاقسمت بشه هرسال تولدت بریم مشهد اینم از رایان اینجاهم داره بازی میکنه اینجا تودستای کوچولوت پرکبوتره داشتی بازی میکردی که یه پرکبوترپیداکردی وکلی باهاش بازی کردی وکنجاوی کردی اینجاهم رفتیم پاساژپارسیان وبرات خریدکردیم وشماهم خوبببببب ماشین سواری کردی اگه توجه کنیم میبینیم که رنگ ماشینت تغییرکرده روزقبل یه کوچولوخس...
26 مهر 1392

میگویند مادر

میگویندکلیدبهشت زیرپای مادراست ............کاش دردستم بودوتقدیم تومیکردم میگویندمادرسلطان غم است................کاش نگذارم غمی برچشمان سیاهت بنشیند میگویندتامادرنباشدهیچ دعایی براورده نمیشود............کاش شب وروزم به دعا به جان تو مشغول بودم میگویندمادر............منم میگویم کاش بتوانم مادرباشم
8 مهر 1392

اولین قدم هایت

اولین قدمت رودر3مهربرداشتی کلی خوشحال شدی وذوق کردی روزهای بعدتلاش بیشتری کردی الان که 7مهره شما قدمهات بیشترشده به طوری که برای برداشتن هرچیز یارسیدن بهش فوری بلدمیشی وباپشت میایپایین ولی بازدست ازتلاش برنمیداری ودوباره بلندمیشی ومیخونی خوندنی که همه عاشقشن (دیگو..دیگو دیگو) ...
7 مهر 1392

اینجا لحظه های اخر است

اینجا لحظه های اخراست لحظه های ناب که دیگرتکرارشدنی نیست برای تو و من اینجا لحظه های اخراست شنیدن صدای قلب تو از عمق وجودمن اینجا همه چی هست اینجا پایان ماست پایان من وتو اینجانقطه سر خطه اینجا پایان پچ پچ شبانه من وتوست اینجا پایان دل شکستگی من است اینجا پایان همه چی هست اینجا اغاز دوباره توست تودوباره اغاز شدی شکفتی باز شدی زنده شدی من شدی  ماه تابانم این روزها همش خاطرات پارسال رو  زنده میکنم همش باخودم میگم چقدمنتظرت بودم چه لحظه های سختی بود پر  بود از هیجان ودلواپسی همش شیرین بود عالیییییییییییی یه حس بکر تامادرنشی حس نمیشه یه حسی که فقط مال خودته خود خودت همش دارم لحظه های باتوبودن روبا لحظه ای که دروجودم ...
4 مهر 1392

رایان درطبیعت

گنجشکهاصدایت میکنن رودها صدایت میکنن گلها وسبزه ها صدایت میکنن ببلبلان صدایت میکنن چشمه ساران صدایت میکنن همه ناشناخته های ذهن کوچک توصدایت میکنن همه میگویند بیاتامرابشناسی قلب منم صدایت میکندنمیگویدبیاتابشناسی میگوییدبیا درکنار اشنای دیرینه ات تا بانفسهایت ارام بگیرم حست کنم وجون بگیرم ماه تابانم برای اولین بار ازادانه درسبزه ها مشغوله بازی هست وکلی از این کارلذت برده اینجاداره به اردکهانگاه میکنه (به رایان میگم اردک چی میگه میگه گگ گگ) وسرانجام مچ ماروگرفتتتتتتتت انشالاهمیشه بخندی ...
4 مهر 1392
1